و من كلام له عليهالسلام يجري مجرى الخطبة و فيه يذكر فضائله عليهالسلام قاله بعد وقعة النهروان (1)
و از گفتار آن حضرت است كه خطبه گونهاى است
فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا (2)
هنگامى كه همه سستى ورزيدند،به كار پرداختم
وَ تَطَلَّعْتُ حِينَ تَقَبَّعُوا (3)
و آن گاه كه همه نهان شدند،خود را آشكار ساختم
وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا (4)
و چون همه در گفتار درماندند،به گشادگى سخن گفتم
وَ مَضَيْتُ بِنُورِ اَللَّهِ حِينَ وَقَفُوا (5)
و گاهى كه همه ايستادند،به نور خدا در راه تاختم
وَ كُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً (6)
آوايم فروتر از همگان
وَ أَعْلاَهُمْ فَوْتاً (7)
و رتبتم برتر از اين و آن
فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا (8)
در راه فضيلت عنان گشاده راندم
وَ اِسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا (9)
و مركب مسابقت را از همه پيشتر جهاندم
كَالْجَبَلِ لاَ تُحَرِّكُهُ اَلْقَوَاصِفُ (10)
همانند كوهى-ايستاده بودم-كه تندرش نتواند جنباند
وَ لاَ تُزِيلُهُ اَلْعَوَاصِفُ (11)
و گردباد نتواندش لرزاند
لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ (12)
نه كسى را بر من جاى خردهاى بود
وَ لاَ لِقَائِلٍ فِيَّ مَغْمَزٌ (13)
و نه گوينده را مجال طعنهاى
اَلذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ اَلْحَقَّ لَهُ (14)
خوار نزد من گرانمقدار تا هنگامى كه حقّ او را بدو برگردانم
وَ اَلْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ اَلْحَقَّ مِنْهُ (15)
و نيرومند خوار تا آن گاه كه حقّ را بازستانم
رَضِينَا عَنِ اَللَّهِ قَضَاءَهُ (16)
قضاى الهى را پذيرفتهايم
وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ (17)
و فرمان او را گردن نهاده
أَ تَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوسلم (18)
پنداريد كه من بر رسول خدا(ص)دروغ مىبندم
وَ اَللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ (19)
به خدا،من نخست كس بودم كه بدو ايمان آوردم
فَلاَ أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْهِ (20)
و نخست كس نباشم كه بر او دروغ بندم
فَنَظَرْتُ فِي أَمْرِي (21)
در كار خود نگريستم
فَإِذَا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي (22)
ديدم پيش از بيعت،پيمان طاعت بر عهده دارم
وَ إِذَا اَلْمِيثَاقُ فِي عُنُقِي لِغَيْرِي (23)
و از من براى ديگرى ميثاق ستدهاند-كه آنچه آيد بپذيرم و دم بر نيارم